نیکیتا میخالکوف باورنکردنی: دو داستان که نمی دانید

در آستانه این سالگرد میخالکوف ناپدید شد. او در جشنواره بین المللی فیلم مسکو که سالها کارگردانی آن را بر عهده داشت ، حضور نیافت. در اطرافیان او چیزهای مختلفی گفتند: او رفت ، و معلوم نیست چه موقع برمی گردد. در قرنطینه در انتظار دیدار رئیس جمهور است ، زیرا او در 7 اکتبر برای تولدش دعوت شد. آنها اطمینان دادند که در روز 8 او قطعاً در اختتامیه جشنواره بین المللی فیلم مسکو با مهمانان دیدار خواهد کرد. اما باز هم فقط تاتیانا میخالکووا نماینده خانواده بود. و برنده این جشنواره سوتلانا کریوچکووا به تمام جهان گفت که چگونه نیکیتا میخالکوف او را در سال 2015 نجات داد ، زمانی که در آخرین مرحله به یک بیماری جدی مبتلا شد. و اگر او نبود ، او جلوی ما نمی ایستاد ، اما ما گل های او را به مکانی کاملاً متفاوت می آوردیم. او گفت ، تقریباً هق هق گریه کرد ، به طوری که حاضران نیز اشک ریختند.

هنگامی که میخالکوف به منبر برگزاری کنگره ها و پلنوم های سینمایی رفت و شروع به گفتن این موضوع کرد که چگونه برای پاهای بازیگران زن مسن پماد مصرف کرده است ، آنها نگاه های خود را در سالن رد و بدل کردند. اگرچه بسیاری می دانستند که او واقعاً بیرون آمد و کمک کرد ، از جمله کسانی که بعداً او را از صحنه نشان دادند. کنوانسیون های فیلم گذشته وحشتناک ما است ، و یادآوری آنچه در آنجا اتفاق افتاده ناخوشایند است ، زیرا 10 سال پیش به همکارانش Lilliputians گفته می شد. همه اینها از تاریخ پاک نمی شوند. اما در مورد چگونگی کمک میخالکوف به مردم فراموش نکنید – با مشاوره ، توجه ، پول ، اشتغال ، اسکان در بیمارستان. او می توانست به تنهایی به خلاف همه برود ، همانطور که در کنگره افسانه ای V اتفاق افتاد ، وقتی “پیرمردها” از روی پایه قرار گرفتند. او از سرگئی بوندارچوک دفاع کرد ، که غیرممکن است اکنون فراموش نکنید ، وقتی همسرش ایرینا اسکوبتسوا رفته است. لیست کارهای خوب و بد میخالکوف طولانی است.

دو کارگردان طولانی مدت مربوط به نیکیتا میخالکوف توسط کارگردانان ایرینا اوتیوا و لاریسا سادیلوا به MK گفته شده است. فقط فکر نکنید که اینها اعترافات دیرهنگام در مورد آزار و اذیت است. این اعلان عشق است. ایرینا اوتیوا در دهه 1990.

میخالکوف هزینه من را پرداخت کرد! چگونه می توان پول را پس گرفت؟

برنده “شیر نقره ای” جشنواره ونیز برای فیلم کوتاه “دلقک” ، کارگردان “ملودی های درخت تار” که به تازگی در جشنواره بین المللی فیلم مسکو نمایش داده شده است ، استاد و رئیس گروه فیلم و عکاسی موسسه فرهنگی ایالتی سن پترزبورگ ایرینا ائتیتوا در همان ابتدای کار فیلم خود با نیکیتا دیدار کرد میخالکوف تحت شرایط غیرمنتظره.

– در سال 1992 ، با اولین فیلمم “اسب ، ویولن … و کمی عصبی” به جشنواره تلوراید رفتم ، – ایرینا را به یاد می آورد ، که 10 سال دیگر برنده جشنواره فیلم ونیز می شود. – من برای اولین بار به آمریکا رفتم ، قبل از آن فقط به پاریس سفر کردم. این تقریباً یک عملیات کهکشانی بود. رفتن به ایالات متحده آمریکا در آن زمان چگونه است و نیازی به توضیح نیست. کوله پشتی شامل سه قسمت از “اسب …” من بود. این فیلم 30 دقیقه طول کشید. در کیف پولم – 13 دلار و با 11 دلار مجبور شدم بدلکارم یک کوله پشتی برای پسرش بخرم. 2 دلار در اختیار من بود که توسط سردبیر اهدا شد. من می دانستم که نیکیتا سرگئیویچ با نقاشی “Urga – قلمرو عشق” با من پرواز خواهد کرد.

– آیا قبلاً ملاقات کرده اید؟

– نه در ابتدا تصمیم گرفتم که اعتراف نکنم که هستم ، اما بعد با این وجود نزدیک شدم و خودم را معرفی کردم ، گرچه خیلی ترسناک بود. نیکیتا میخالکوف با نادیا کوچک خود سوار شد. ما در نیویورک بیرون رفتیم و مجبور شدیم تمام تشریفات را طی کنیم. اولین بار آنها مرا برگرداندند زیرا من نام جشنواره و مکان برگزاری آن را فراموش کردم. سپس من دیدم که از طریق مرزبان آفریقایی-آمریکایی ، بر خلاف نفر اول – سفید ، همه بدون مانع عبور کردند ، و من نیز به سمت او رفتم. نیکیتا سرگئیویچ نیز به برخی از دستگاههای ذخیره سازی فرستاده شد و مدتها مورد بازجویی قرار گرفت. و منتظر او بودم ، فهمیدم که بدون او دیگر جایی نخواهم رفت ، زیرا حتی آدرس را نمی دانستم. خدا را شکر سوسیسی که با خودم بردم در گمرک دور ریخته نشد. من از این خیلی ترسیدم ، زیرا در غیر این صورت گرسنه می ماندم. آن موقع من خیلی فقیر بودم. من چیزی نداشتم و سپس نیکیتا سرگئیویچ بلیط های دالاس و تلوراید را پیدا نکرد و مجبور شد خودش به نوعی این مشکل را حل کند. قیمت بلیط حدود 650 دلار بود که من آن را نداشتم. و نیکیتا میخالکوف هزینه من را پرداخت کرد.

– آیا این را درخواست کردید؟

– من چیزی نپرسیدم. او خودش فهمید که بلیطی وجود ندارد که ما باید پرواز کنیم و هزینه من را پرداخت کنم. اگرچه آنها بودند ، اما به راحتی یافت نمی شدند. هرکسی کاری را که او انجام می داد انجام نمی داد. ممکن است دیگری بگوید ، “خوب دختر. باید چکار کنم؟ من فیلم شما را می گیرم و تحویل می دهم. ” و در اینجا همه چیز از نظر پدرانه بود ، اگرچه اختلاف سنی در اختلاف سن زیاد نبود. اگر میخالکوف نبود ، باید 12 روز در فرودگاه بنشینم ، منتظر پرواز برگشت و سوسیس خود را بخورم. وقتی میخالکوف هزینه بلیط را پرداخت ، اولین واکنش من این بود: چگونه می خواهم پول را پس دهم؟ من یک معلم بودم ، چیزی بدست نیاوردم. این یک شوک بود: او به عنوان یک شخص ، بدون تردید ، از من حمایت کرد. و ما با هم رانندگی کردیم. نیکیتا میخالکوف در طول سفر بر من نظارت داشت. هواپیمای دالاس به تلوراید کوچک بود و من زودتر پرواز کردم و سپس نیکیتا سرگویچ. منتظرش بودم یعنی ، در تمام مراحل سفر ، نیکیتا سرگئیویچ مرا از یک وضعیت دشوار بیرون کشید. و او همچنین گفت: “اگر آلمانی بود …” سفر جالب و خنده دار بود. نیکیتا سرگئیویچ به من آموخت که چگونه یک کارگردان واقعی شوم و رفتار درستی داشته باشم.

– یک مدیر باید چگونه رفتار کند؟

– اول از همه ، با کوله پشتی نروید ، مثل من به چنین جشنواره های محترمی پرواز نکنید. نیکیتا سرگئیویچ چندین چمدان داشت که من بیشتر هنگام محافظت از آنها و مذاکره با کسی از آنها محافظت می کردم. اما به نظر من خودش از همان کت و شلواری که با آن پرواز کرده بود استفاده کرد.

– یک روز او چمدان خود را گم کرد و تقریباً با کفش های ورزشی قصد داشت به فرش قرمز کن برود. مجاز نیست

– بله ، به نظر من ، او اهمیتی نمی دهد. بیشتر در مورد زندگی صحبت کردیم. گوش دادن به آنچه او درباره آنچه در جهان و سینما می گذرد فکر می کند بسیار جالب بود. او درباره تلوراید صحبت کرد ، جایی که آنها بهترین فیلم ها را از سراسر جهان ، جایی که تارکوفسکی بوده است ، جمع می کنند. بعد از آن حتی گیج شدم ، مشخص نبود که چگونه به آنجا رسیده ام. بعداً فهمیدم که در تلوراید ، تماشای فیلم برای افراد بسیار ثروتمند طراحی شده است و بهترین “پاس” 1000 دلار نیست. در حالی که ما در نیویورک منتظر هواپیمایی برای رسیدن به دالاس بودیم ، نیکیتا میخالکوف در حال صحبت بود و من هم در حال گوش دادن بودم ، بنابراین تقریبا پرواز خود را از دست دادیم. خوب است که نادیا ، که در انبار چرخی می چرخید ، گفت: “بابا ، به نظر می رسد هواپیمای ما از قبل ترک شده است.” در عرض دو دقیقه با آن پرواز کردیم. به سختی وقت داشتیم. من به خوبی نادیا کوچولو را به خاطر دارم که حدوداً هفت ساله بود. یادم آمد سپتامبر بود و پسرم آلیوشکا بدون من به مدرسه رفت.

– من چندین داستان مشابه در مورد چگونگی کمک میخالکوف به مردم شنیدم

– فکر می کنم بعداً جشنواره پول بلیط ها را پس داد. از او س askedال کردم و او پاسخ داد که همه چیز مرتب است ، نگران نباش. این را تا آخر عمرم به یاد آوردم. او در برقراری ارتباط بسیار ساده و باز است ، هرچند که آنها در مورد او چیزی نمی اندیشند.

– احتمالاً بعداً ملاقات کرده اید ، زیرا فیلم های شما دائماً در MIFF شرکت می کنند؟

– نه ، کار نکرد. وقتی با فیلم “ماجراجویی” به جشنواره آمدم سعی کردم خودم را به یاد خودم بیاورم. اما میخالکوف ، البته مرا نشناخت. شاید به این دلیل که 30 کیلوگرم وزن اضافه کردم. لازم بود در مورد تلوراید یادآوری شود. اتفاقاً هر روز آنجا نیست. و برای اینکه بفهمم ساعت چند است ، خواهم گفت که وقتی رسیدیم و آنها مرا در یک کلبه دو اتاقه اسکان دادند ، 200 دلار برای هزینه جیب به من می دادند ، هر روز ، وقتی آنجا را تمیز می کردند ، سوسیس ام را می گرفتم تا بیرون ریخته نشود. لاریسا سادیلوا با نیکیتا میخالکوف در کاشیرا در سال 1992. برای اولین بار منتشر شده است.

لاریسا سادیلوا: “اگر میخالکوف حرف خود را بزند ، آن را حفظ می کند”

لاریسا سادیلوا برنده جایزه اصلی جشنواره فیلم روتردام در سال 2003 برای فیلم “با عشق ، لیلیا” ، برنده متعدد جشنواره های بین المللی فیلم است که تصویر “روزی روزگاری در تروبچفسک” در آخرین جشنواره فیلم کن در مسابقه “نمایش غیر معمول” شرکت کرد. اما اولین نوار او “تولدت مبارک!” ، با حضور ساکنان محلی در کاشیرا فیلمبرداری شده است ، با یک داستان شگفت انگیز دیگر و نیکیتا میخالکوف همراه است. سالها گذشته است ، اما آنها در کشیرا هنوز او را به یاد می آورند.

– این واقعیت آغاز شد که در سال 1998 در “Kinotavr” به نیکیتا میخالکوف نزدیک شدم و او را به تماشای فیلم “تولدت مبارک!” دعوت کردم – به یاد می آورد لاریسا سادیلووا. – و او آمد. و در نمایش دوم که بنا به درخواست مخاطبان ترتیب داده شد ، وی تمام خانواده خود را آورد. یعنی دو بار به عکس ما نگاه کرد. من در “کینوتاور” جوایزی دریافت کردم و بلافاصله بعد از جشنواره تصمیم گرفتیم برای اولین بار در کاشیرا ، جایی که این فیلم در مورد بیمارستان فیلمبرداری شده بود ، یک نمایش برتر را برگزار کنیم. به دلایلی ، این ایده به ذهنم خطور کرد که از نیکیتا سرگویچ دعوت کنم ، تلفن را پیدا کردم. من تصمیم گرفتم – من تماس می گیرم ، و سپس – آنچه ممکن است باشد. به من هشدار داده شد: “زود ، ساعت 8-9 صبح زنگ بزن”. به طور کلی ، من شجاعت برداشتم. نیکیتا سرگویچ به تلفن پاسخ داد. من به خودم یادآوری کردم ، در مورد اولین نمایش در کاشیرا برای ساکنان شهر ، کارکنان بیمارستانی که در آن فیلمبرداری کردیم ، گفتم و در پایان با این جمله: “آیا شما ، نیکیتا سرگئیویچ ، می آیی و از ما حمایت می کنی؟” و ناگهان گفت: “میام!” آنها شروع به تعیین تاریخ کردند – 6 ژوئیه. “این روز من تازه می رسم. خوب ، خوب ، من می خواهم ، “میخالکوف گفت. نیکیتا میخالکوف در کنار کارگردانان جوان لاریسا سادیلوا و گنادی سیدوروف. کاشیرا ، 1992 برای اولین بار منتشر شده است.

ما برای ارائه نقاشی در مرکز تفریحی محلی به کاشیرا رفتیم. به نظر من ، در آن زمان ما هنوز تلفن همراه نداشتیم ، اما اطلاعاتی از جایی می آمد که نیکیتا سرگئیویچ می رفت. ما منتظریم. او آن روز از فلان کشور بازگشت و مستقیماً از فرودگاه به کاشیرا آمد تا فیلم ما را به بیننده ارائه دهد. این باورنکردنی بود خنده ما خوشحال و شاد هستیم. میخالکوف به تازگی به عنوان رئیس اتحادیه سینماگران انتخاب شد. و سپس بسیاری از ما ، جوانان ، به کشیرا آمدیم – دوستانمان ، کسانی که روی این تصویر کار کردند.

– در کاخ فرهنگ چه اتفاقی افتاد؟ آیا همه قهرمانان شما به نمایش برتر آمده اند؟

– من از بسیاری از هنرمندان غیر حرفه ای فیلمبرداری کرده ام. همه آنها با اقوام خود آمده بودند. پزشکان آمدند ، فقط ساکنان شهر. سپس دو روز دیگر فیلم را نشان دادیم. وقتی نیکیتا میخالکوف در کاخ فرهنگ این شهر کوچک بود ، مخاطبان نمی توانستند آنچه را که اتفاق می افتد باور کنند. آنها از او امضا گرفتند ، س manyالات زیادی پرسیدند. ما برای اسپانسرهایمان که در نقاشی به ما کمک کردند ، دیپلم گرفتیم. من از نیکیتا سرگئیویچ خواستم که آنها را به عنوان رئیس اتحادیه سینماگران امضا کند. مطمئناً کسانی که آنها را دریافت کرده اند هنوز آنها را به عنوان یادگار نگه می دارند. و بعد ضیافتی برگزار شد. کل عوامل فیلم در آسمان هفتم بودند. این یک سفر باورنکردنی بود. اطمینان حاصل کردم که اگر میخالکوف حرف خود را بزند ، آن را نگه می دارد.

سپس نیکیتا سرگئیویچ او را به همراه اپراتور به استودیوی خود دعوت کرد و ما سخنرانی مقدماتی او را درباره فیلم خود ضبط کردیم. او خود پیشنهاد داد: “شما با یک عکس به شهرهای مختلف خواهید آمد ، در تلویزیون شرط بندی کنید.” و همینطور هم کردیم. متأسفانه ، betakam در طی بسیاری از سفرهای من از بین رفته است ، که بسیار متاسفم برای آن. وقتی “تولدت مبارک!” ، نیکیتا سرگئیویچ به من پول داد تا یک نسخه از آن را چاپ کنم. دعوت شده به جشنواره بین المللی در مانهایم. اگر او نبود ، شاید تصویر ما چنین موفقیت بین المللی نداشت. به سادگی هیچ نسخه ای وجود ندارد ، و هیچ چیزی برای نشان دادن وجود ندارد. و ما اصلاً پولی نداشتیم. در همان زمان ، لازم بود که روی فیلم چاپ شود. نیکیتا میخالکوف و همچنین به طور کلی افراد زیادی به من کمک کردند. پس از سفر به کشیرا ، نمی گویم دوستی بین ما ایجاد شده است ، اما یک رابطه احترام آمیز ایجاد شده است. من هنوز هم تمام فیلم هایم را به نیکیتا سرگئیویچ نشان می دهم. او تماس می گیرد و نظر خود را می گوید.

– او در مورد روزی روزگاری در تروبچفسک چه گفت؟

– او پایان را دوست نداشت. او اصرار داشت که من او را دوباره عکاسی کنم ، اما این غیرواقعی بود. از نظر من ، نظر نیکیتا میخالکوف هنوز بسیار بسیار مهم است ، زیرا من به عنوان کارگردان به او احترام می گذارم. اتفاقاً من و نیکیتا سرگویچ در یک روز به دنیا آمدیم. خداوند به او سلامتی و توفیق در همه تلاشها عنایت کند.