"شب شنا" توسط آن Enright

عکس های سام توپFacebookتوییترایمیلنسخه قابل چاپصرفه جویی در داستانصوتی: Anne Enright می خواند. او در رانندگی ب

توسط NEWS-SINGLE در 12 اسفند 1398
Nude figure in water.
عکس های سام توپ

صوتی: Anne Enright می خواند.

او در رانندگی بن به خانه یکی از دوستان و این سفر اضافه شده بود به علت برخی از سوزش در روز خود را; او تا به حال بیش از حد دیگری را انجام دهد. هر چند او مانند حریم خصوصی خودرو, احساس صدای او بیش از شانه خود را به عنوان او به بررسی آینه و آهسته به نوبه خود. او در booster seat—بن کوچک بود برای هشت—و او نگاه از پنجره به بیرون در حومه خیابان ها و اتومبیل های پارک شده در حالی که او با استفاده از تلفن همراه خود را به نقشه مسیر. او تا به حال آن را توسط لاغرها, مدل لبه پنجره رساند تا در خاکستری پلاستیکی فاسیا. آن را سخت به خواندن فلش کوچک از طریق فاجعه بن cracked screen—این چیزی بود که به ندرت از دست خود را مگر اینکه او آن کاهش یافته است. در حال حاضر او در دنیای واقعی به عنوان اگر کمی شگفت زده شد وجود دارد.

"من دوست ندارم بری مک اینتایر" او گفت:.

"هیچ ؟ چرا که نه؟"

آنها تا به حال خود را به بهترین چت در ماشین. اگر آنها می شده است در خانه او را گفت: "Dunno" و یا "فقط . . ." در ماشین او گفت: چیزهایی مثل "من مانند پسران ، من مانند پسران است."

"البته شما انجام دهد."

او تعجب که چرا او نمی تواند صحبت می کنند زمانی که آنها چهره به چهره است. آنچه در آن بود در مورد چشم خود را بر روی او ساخته شده است که او بی اعتنایی و تغییر در زیر لباس های خود را?

"شما یک پسر است."

"من می دانم که" او گفت:.

البته او مادر او بود تا زمانی که او در او نگاه کرد او همیشه چک کردن او به تنظیم و یا تحسین. هر چند او سعی نمی. او واقعا سعی کردم به نوبه خود به نوع کاری که گفت: "نشستن راست" و یا "ترک موهای خود را به تنهایی."

"پس از آن."

او در نگاه آینه و دیدم تنها کنار سر خود را. او درشت بود تیره از طریق زمستان. در یک یا دو سال آن خواهد بود به طور کامل قهوه ای است.

"من فقط نفرت بسکتبال."

"شما؟"

"من واقعا انجام دهد."

به تازگی او با استفاده از کلمه "گی" به عنوان یک توهین. "این طوری می گی" او می گفت در شام و خواهر کوچک خود را از دست رفته به ضرب و شتم.

"البته شما مانند بسکتبال," او گفت: گرمی. که دروغ است.

او جواب نداد.

"آیا بری مک اینتایر بسکتبال بازی؟"

در آینه او را دیدم دست خود را حرکت به سمت چهره پنهان خود را.

"ترک خود بینی به تنهایی!" او گفت:.

آن را سخت نیست. آنها تا به طور موقت زیبا و فرزندان او. آنها خیلی کامل و سپس آنها کامل نیست. او آنها را دوست داشت بیش از حد به آنها اجازه بود.

او در راند در حالی که او به تماشای دوبلین حومه شهر: بهار درختان semidetached, خانه, همراه, پیر شهروند پیاده روی سگ خود را. برنامه تلفن او را یک آشنا خیابان آن ناآشنا مسیر او نمی توانست شناخته شده برای خودش. بن دوست بود به نام آوا و او جدید بود. او زندگی می کردند در سنت کلر هلال احمر بود که در جایی در نزدیکی بزرگراه ظاهرا. اما آنها را نه بزرگراه; آنها در زمان یک شبکه کوچک خیابان که برخی از او به پایین رانده شده قبل از این بود که راه به باغ مرکز بود که راه به groomer سگ را—بدون دانستن است که شما می توانید عبور از یکی به دیگری اگر شما در جای مناسب.

"شما نه?" بن گفت: سپس او متوقف شده است.

اگر شما اجازه نمی دهد بن می دانم که شما گوش دادن او حاضر به ادامه.

"چه ؟" او گفت: در نهایت.

و اکنون که او می دانست که او تا به حال به او توجه کامل او گفت:, "آیا شما به جای نوشیدن یک فنجان گدازه یا غرق در گدازه دریاچه؟"

"اوه مسیح است."

"شما نه?"

"نه این دوباره."

"کدام؟"

"شما نمی توانید نوشیدنی گدازه."

"بله, شما می توانید."

"در یک جام؟"

"سنگ جام است."

"من به این دریاچه است."

"آیا شما به جای سقوط یک سقف یا یک درخت سقوط بر روی سر خود را؟"

او با وسواس انتخاب به خصوص آنهایی که غیر ممکن است.

"نه. من و نه هیچ یک از کسانی که همه چیز اتفاق افتاده است به من."

"آیا شما به جای سقوط یک سقف" او اصرار داشت "و یا یک درخت سقوط بر روی سر خود را؟"

شاید او با وسواس مرگ خود را. وجود دارد بدون خارج شدن از آن, یک راه یا دیگری.

"سقف" او گفت:.

"O. K."

"چه در مورد شما؟"

"Yeah, سقف," او اعتراف کرد.

"نه بهترین خود را," او گفت:.

او متوقف شد در زمان این چالش است.

"آیا شما به جای نیش زده بود به مرگ توسط آتش مورچه ها و یا صحافی توسط انگشتان خود را از یک جرثقیل بزرگ تا سر خود را پشت سر هم؟"

"دوست داشتنی!"

او را به رفتن نگه دارید تا زمانی که او به طور کامل گیر کرده است.

"جرثقیل لطفا."

"آیا شما به جای غرق در تاریکی می شود و یا خفه در تاریکی؟"

او را به رفتن نگه دارید تا زمانی که او در واقع مرده است.

"به طور جدی؟"

"یک دریاچه پر از مارماهی."

"واقعا نمی. مطلقا نه. من نمی خواهد نه."

او گرفته شده بود به عنوان او سوار توسط حافظه از یک شب شنا بسیاری از سال قبل از بن متولد شد. آن را در یک دریاچه در ایرلندی حومه; یک باند از آنها را به آینده را از میخانه بدون ماه بدون رابطه جنسی در یک حدس می زنم—نه که صبح یا شب قبل از زمانی که آنها قرار بود به تعطیلات خود را-کلبه جنسی—و او کشیده و لباس او را تا بیش از سر خود را به عنوان او ساخته شده راه خود را در تاریکی به سمت دریاچه. البته وجود یک مرد در این گروه بود که در واقع مرد او از دیدن در زمان او بود و برخی دیگر ممنوع ، و نه از این مردان بعدها تبدیل به پدر از پسر در حال حاضر نشسته در صندلی عقب. در خلوت جنگل در وسط شب بود, طعنه زدن به هر دو آنها را—هر دو را انجام دهد. تمام آن مدت زمان طولانی پیش.

لباس کتانی آبی تغییر سست و عملی او احتمالا کاملا فانتزی و غیر عملی در آن روز قبل از تقویت کننده صندلی و کودکان با sleepovers و گوشی هایی که به شما گفته که راه به نوبه خود. بدن او همچنین ظریف چیزی که در آن زمان اگر تنها او تا به حال شناخته شده آن است. و او مست بود به طوری که مسیر را به کمی مرور شد به patchily به یاد تجربه او در آن زمان نیز تکه تکه هر چند آن را آهسته و پاک زمانی که او کاهش یافته است لباس او را بر روی هنوز گرم چوب و نگاه کردن بیش از آب است. وجود دارد چمن غلات در ابریشم از آن است که تبدیل به لک های قهوه ای و حتی در نور روز. در حال حاضر در نیمه شب آن تیره تر از شما می توانید تصور کنید به طوری که آن را مانند یک حس ششم احساس فضای باز در مقابل او. هنگامی که او نگاه او را دیدم سیاهی سوسو زدن مانند نفت است. او نشسته در اسکله لبه به unclip فانتزی, پستان بند شانه ای بالا انداخت و آن را خاموش. صدای یک مرد گفتن او را به متوقف شود. مرد دیگری گفت: هیچ چیز. صدای یک زن گفت: "هیچ, واقعا, Michelle." و او در. او تحت فشار قرار دادند از چوبی لب به او کاهش یافته است به آن را بلعیده بود در صدای آب که تبدیل به یک مایع سکوت, پس از آن او تلاش می کرد تا جایی که هوا آغاز شد. آب سیاه به هوا.

به عنوان او و تبدیل او می تواند احساس الکل متورم شدن در زیر سطح پوست و آب خیلی سرد به عنوان بی حس. یا او بی حس. آب میریزم گذشته خود را به عنوان او بريدن راه خود را از طریق آن در یک مدت طولانی و رسیدن به overarm که در زمان او به دور از همه, حتی به عنوان او به نظر می رسید به ماندن در همان محل. او می تواند به توسط صدای خود را که او در حال حرکت بود—قطعاتی از صدای او گرفتار او به عنوان شخم در امتداد سطح به سمت مرکز این دریاچه است.

اگر این مرکز است. اگر آن را حتی در سطح او شنا همراه است. پس از آن بود تاریک و مرطوب است که آن را سخت بدانید که اگر با چشمان بسته و یا باز کردن. او نگران بود که او کاملا به سطح او شنا کرد که او کج رو به پایین می ترسم که زمانی که او تبدیل چهره او تا به دم او را در پیدا کردن تنها آب است. فریاد از این بانک شد و بیشتر پراکنده در حال حاضر آن را به عنوان اگر آنها داده بود تا او را به عنوان او دور و یا سعی در دایره نسبت به آنها را چون تکه صدا به او یک حس افق و مهم بود که به از دست دادن این. او نیاز به دانستن که در راه بود. او کشیده آب در امتداد دو طرف بدن او و اینکه او پیچ خورده و به آن به عنوان او رفت و او مطمئن نیست که او ساخت به نوبه خود. او باید فقط یک لحظه توقف کنید و او بلبرینگ, اما او نمی تواند متوقف; او نمی خواست. این بود راز ناگهانی چیز—خوشمزه. نمی دانستند که در راه بود که, و یا جایی که لبه ها بودند. او منحل شد ، او می تواند غرق در حال حاضر و این امر می تواند لذت بردن است.

او گرفتار یک فلش سفید بازوی یک ماهیچه ی سوسو زدن است که او به دنبال او بدن خود را قطب نما—تا زمانی که او شنیده ام در بانک صدای مرد او قرار بود به خواب دیدم متناوب سیگار تب و تاب بودن از مرد او قرار نیست به خواب با (و هرگز به دلایلی; شاید او تا به حال او را به طور کامل spooked). او بیانیه بود کمی تضعیف در shallows با هشیاری از سنگ در گل و لای زیر پای او را به عنوان او ساخته شده راه خود را از دریاچه به سمت اتهام و سرد-پوست ،

او بیدار شد صبح روز بعد با شروع شب گذشته کمی آبکی کمال در حال حاضر فراموش شده, هدر رفته است. آن را به حال اتفاق افتاده است و بدون او. او نشسته بر روی لبه تخت و کشیده هوا به ریه ها. او زنده بود. و او قرار داده و این واقعیت را به ذهن او. ماجرا از آن درست در مرکز از ذهن او. او هرگز نمی تواند این کار را دوباره. او بیست و چهار سال بود و او به مرگ است. مست یا هوشیار خواهد بود وجود دارد هیچ بیشتر دریاچه ها پس از تاریک.

"شما می دانید, بن, شما هرگز نباید شنا در شب," او گفت: در حال حاضر بیش از بیست سال بعد نشسته در او هیوندای ترکیبی. شتاب ترمز و آینه و کلاچ.

"شما نه?" بن گفت.

"هیچ, واقعا, شما باید به من قول بدی نیست برای انجام این کار ، نه در یک دریاچه به دلیل وجود نمک در دریاچه ارومیه به نگه داشتن شما و به خصوص نه در دریا. شما باید همیشه توجه دریا. آن را بزرگتر از شما. آیا شما مرا می شنوید ؟ و شما باید هرگز شنا اگر شما الکل و یا حتی اگر دوستان شما. اگر دوستان تا به حال یک زن و شوهر از آبجو زمانی که شما یک نوجوان-ager و او می گوید: "بیا خواهید بود آن را سرگرم کننده' شما چه می گویند؟"

"آیا شما به جای" بن گفت: با صبر و حوصله.

"من نمی خواهد. من واقعا نمی خواهد نه. من نمی خواهد و نه می میرند یک راه یا راه دیگر. آنچه که مشکل شما بن است؟"

آنها در یک خیابان از تازه ساخته شده semidetached خانه depressingly کوچک و بی وقفه همان. کوچک باغ: شکوفه درخت گیلاس, درخت, درخت فان نقره ای زینتی بید—وحشتناک pompom بر روی چوب. او نمی داند آنچه که او انجام شده بود در این محل است. آن را به گرفتن او حتی در اینجا. آن آمدن به او را گرفتن کودکان—خود را به سفاهت; آن را به دنبال او خارج از آب است. شب شنا بود و نه پایان آن او تا به حال در بنده به مرگ برای برخی از زمان پس از آن—یک سال. چون البته شما می توانید ترک لیک اما شما نمی تواند ترک میل خود و همه آن ناممکن هاست.

هر چند چیزی ساخته شده است. چیزی ساخته شده بود ، چیزی بود حل وجود کودک در صندلی عقب.

"آیا شما به جای" بن گفت: "زندگی در ترکیه و یا ترکیه زندگی می کنند در داخل شما؟"

"چه؟"

"آیا شما به جای" او تکرار در یک بردبار راه "زندگی در ترکیه و یا ترکیه زندگی می کنند در داخل شما؟"

"این یک سوال بسیار خوبی است," او گفت:.

"شما نه?"

"این است که واقعا بزرگ سوال. که یکی از بهترین رتبهدهی نشده است." او رسیده به رادیو ماشین و روشن آن را در امید به او منحرف.

"این است که محل؟" این برنامه به او گفت برای گرفتن حق است. "این است که که در آن آوا جان؟"

"من نمی دانم."

"او دوست خود را."

"نه او را نه. او دوست من نیست. او فقط واقعا بازور." دست خود را استراحت در پیش بینی در کیسه به مدت یک شب در کنار او به عنوان او در زمان به نوبه خود از طریق بزرگ و باز کردن دروازه به یک توسعه جدید است.

"این است آن؟"

سنت کلر نزدیک سنت کلر دادگاه. کمی خم شد و مجموعه اطراف باز و فضای سبز و در مرکز سبز شد و یک grand ساختمان سه طبقه.

سنت کلر خود را.

آن وجود دارد. این همه زمان. او تا به حال زندگی می کردند پنج مایل دورتر از اینجا برای یک دهه و تا به حال هرگز متوجه آن بود این جاده یکی از او گذشت هر از گاهی در راه او جای دیگری است.

او رانده شده بودند در اینجا در یک تاکسی نزدیک به بیست سال پیش زمانی که همه در اطراف بودند زمینه سبز. او وحشت زده است که راننده می دانم از این آدرس که او دیوانه بود هر چند او را به درستی نمی mad; او فقط کاملا بد شکسته. او مطمئن بود که او می دانم که وجود دارد شکسته انسان بودن خود را در تاکسی که او را به نوبه خود به استهزاء خود را به عنوان آنها را از طریق دروازه رفت و یا به عنوان آنها را تا جلوی خانه گذشته تمایل باغ به این بزرگی این تسهیلات است.

خواهران سنت کلر و سنت اگنس. خصوصی خانه سالمندان است.

"خشن Aggy است" را به عنوان آن استفاده می شود شناخته شده است. بن. او تا به حال تایپ آدرس به پسرش تلفن و فکر هیچ چیز از آن.

"شما نه?" بن گفت.

به طوری که به همین دلیل او تا به حال به یاد دریاچه.

آن را بسیار عجیب و غریب به دنبال در ساختمان از خارج است. او صرف زمان خود را در آنجا در یک اتاق کوچک و دیده بود که بیرونی شاید دو بار: برای اولین بار در یک کفه راه به عنوان او راه می رفت تا مراحل و احتمالا یک بار دیگر در نگاه به عقب زمانی که پدرش آمد و خود را به جمع آوری. او تا به حال هرگز به باغ که در حال حاضر پر شده با هوشمند جدید خانه; ممکن بود که او اجازه داده نشده است. یا به احتمال بیشتر او تا به حال نشده است با عرضه لباس. او بسیاری یا lain unmoving در بیمارستان او را به سبک تخت. او ایستاده در یک پنجره—شاید از آن بود که حتی پنجره در طبقه سوم آن ساختمان bulged به چربی دور گردان. او می دانست که این برج شامل یک پرواز از پله ها و که او تا به حال نگاه کردن از بالای آن به عنوان یک زن در یک افسانه ممکن است—هر چند او در یک افسانه او شد در مه از Mogadon نه به ذکر است تمام دیگر ناخواسته او بلعیده اطاعت دو بار در روز تعجب اگر او تا به حال همیشه می گه دوباره. هیچ کس به نظر می رسید که در مورد مراقبت. آنها در مورد مراقبت احساسات خود را به جای. هر چند "مراقبت" شاید اشتباه کلمه. آنها مشاهده احساسات خود را.

"مادر" بن گفت:—یک کلمه او با استفاده از تنها زمانی که واقعا ناراحت است. او فراموش کرده بود به گفتن "چه؟"

"چه ؟" او گفت:.

"آیا شما به جای زندگی در ترکیه؟"

"این جایی است که" او گفت:. "این است که در آن او زندگی می کند؟"

او آهسته به توقف در وسط خیابان خلوت. یک جفت از کودکان کوچک یکی از آنها فقط یک کودک نو پا بازی می کردند در پرواز گسترده گرانیت مراحل که منجر به درب جلو ساختمان استفاده می شود که به خشن Aggy است. محل تبدیل شده بود به آپارتمان آنها احتمالا هزینه یک بمب. چیزهای دیگر آمد او به عنوان او نگاه نما: با یک لگد از انواع جایی که او امضا کرده بود ، یک اتاق نشیمن بزرگ برای راهبه ها که در آن پدرش بود تا از یک چیت صندلی به عنوان او راه می رفت از طریق درب آماده رفتن به خانه. آن را به بالا و سقف اتاق در سمت چپ که در آن کودکان را دوخته بود پرده, پشت, به دیدن آنها نیست سرگردان دور.

وجود داشته است از یادرفته بعد اتاق که در آن مردم رفت و به دود او تعجب که در آن است که بود. همه آنها در بیست و سیگار در روز شکسته خانم ها از حومه با لرزش دست و زیبا لباس. آنها می خواهم نشست در این متعفن اتاق با وینیل پوشش صندلی و نگاه به مچ دست خود را. او تعجب که زندگی در آن فضا در حال حاضر. کسی شلوغ و جوان است. کسی که قرار ارکیده در طوفان یا گرداب شدید پنجره ای که یک بار شده بود میخ بسته است. این فرد نمی دود. این فرد راه می رفت از دوست داشتنی خصوصی, تخت به طرف راهرو که در آن غم مردم استفاده می شود به سرعت همه کسانی که سال پیش. بید نمی گریند, خاموش, eying تلفن پرداخت.

"این شماره 74." پسر او را تن یکی از ته تحقیر و او را دیدم که او تا به حال منتقل شده بود متوقف شده است.

کودک نو پا و کودک خردسال بودند در واقع حاوی گام های او متوجه شدم. آنها باقی می ماند در بالای صفحه و میفروخت سه چرخه خود را در سطح صاف. آنها رویکرد لبه.

او تا به حال صرف هشت سال گذشته از زندگی خود جاری در ایمنی کودکان کوچک است.

ماشین نورد به آرامی به جلو به عنوان بن خواندن اعداد در خانه ها که رو بر روی سبز: 67, 69, 71.

"کجا هستند evens او گفت:" آنها به عنوان دور به آرامی در اطراف پشت ساختمان به عنوان اینکه رانندگی را به دام. این است چگونه زندگی خود احساس کرده بود فقط قبل از آن شکست—همه چیز بیش از حد شده متصل می شود. و در حال حاضر از آن اتفاق می افتد دوباره: بی خبر سفر unfunny انتخاب ایده که پسرش می دانست البته او می تواند بوی آن را بر او هنوز: آب لب شور از دریاچه.

او به کشف پنجره بعد اتاق در طبقه دوم بود و او هنوز هم وجود دارد چک کردن مچ دست او. سیگار کشیدن دور. خیره هفته در یک پچ بر روی دیوار. بن ناشناخته به او. دختر او ناشناخته است. آنها تا به حال اتفاق افتاده در داخل بدن او را; آنها تا به حال متولد شده است.

"وجود دارد آن است! هفتاد و چهار و هفتاد و چهار!"

او ماشین را متوقف کشیده دست ترمز و پیچ خورده در صندلی خود را به نگاه پسر او بود که ناکارآمدی خود کمربند در عقب. بن انداخت تا در او و او زیبا بود. موهای خود نیاز به یک شانه شد و سوسو زدن از چیزی زیر بینی خود را, اما او بسیار خود را. او در او را از زیر مژه بلند, به عنوان اگر او تا به حال شناخته شده است او برای مدت زمان طولانی بود و او نه در داخل ساختمان. او در اینجا در حال حاضر در خارج با او.

"خوب," او گفت که او برداشت شبانه کیسه و رفته بود. برای یک پسر که نمی مانند دختران او سریع به آوا درب جلو.

"من به شما انتخاب کنید تا در یازده فردا."

او دو برابر آن. او برای یک لحظه فکر کرد که او می خواست به بوسه خداحافظی او, اما او فقط به دنبال برای تلفن خود را. او آن را از طریق پنجره گیر کرده سپس صورت خود را پس از آن فساد است.

"Mnnnnmm," او گفت: مادر ، و او بوسه او ناگهان قبل از در حال اجرا بازگشت به خانه که در آن آوا بود در حال حاضر ایستاده در ایوان به استقبال او در. کمی بور پری با sequinned قلب او تی شرت jigging بالا و پایین در نزد او.

بوسه دست و پا چلفتی چیز. گوشتی. سویفت. وجود دارد یک نقطه سرد بر گونه خود را از نوک بینی خود را.

"بن" او فریاد زد. "قطع. بن!"

"چه؟"

"من ترجیح می دهند که در ترکیه زندگی می کنند درون من."

"O. K.!" او در زمان پاسخ او کاملا جدی است.

"هیچ مسابقه."

آن را فقط یک سوال ، و او بررسی یکدفعه آینه قبل از بیرون کشیدن. ♦



tinyurlbitlyis.gdv.gdv.htu.nuclck.ruulvis.netcutt.lytny.im
آخرین مطالب